چند داستان از زندگی امام رضا (ع)

زندگانى حضرت امام رضا(ع) پر است از لحظاتى نورانى و شگفت انگيز كه دل شيفتگان را مى‏برد . از كتاب «ديوان خدا» نوشته نعيمه دوستدار ـ كه بر اساس منابع موثق تدوين يافته ـ چند داستان برگزيده‏ايم كه تقديم عاشقان اهل بيت مى‏كنيم.


نشانه موى پيامبر(ص)

مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(ع) رسيد. جعبه‏اى نقره‏اى رنگ به امام داد و گفت :

«
آقا! هديه‏اى برايتان آورده‏ام كه مانند آن را هيچ كس نياورده است». بعد در جعبه را باز كرد و چند رشته مو از آن بيرون آورد و گفت: «اين هفت رشته مو از پيامبر اكرم(ص) است. كه از اجدادم به من رسيده است». حضرت رضا(ع) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا كردند و فرمود: «فقط اين چهار رشته، از موهاى پيامبر است».

مرد با تعجب و كمى دلخورى به امام نگاه كرد و چيزى نگفت. امام كه فهميد مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض اين كه چهار رشته موى پيامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشيدن كرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن كرد.

صحبت گنجشك با امام (ع)

راوى: سليمان (يكى از اصحاب امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) در بيرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏رفتند. يك روز من نيز به همراه آقا رفته بودم. نزديك ظهر، گنجشك كوچكى هراسان از شاخه درخت پركشيد و كنار امام نشست. نوك گنجشك، باز و بسته مى‏شد و صداهايى گنگ و نا مفهوم از گنجشك به گوش مى‏رسيد. انگار با جيك جيك خود، چيزى مى‏گفت.

امام عليه السلام حركت كردند و رو به من فرمودند: «ـ سليمان!... اين گنجشك در زير سقف ايوان لانه دارد. يك مار سمى به جوجه‏هايش حمله كرده است. زودباش به آن‏ها كمك كن!. ..

با شنيدن حرف امام ـ در حالى كه تعجب كرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ايوان دويدم كه پايم به پله‏هاى لب ايوان برخورد كرد و چيزى نمانده بود كه پرت شوم...

با تعجب پرسيدم: «شما چطور فهميديد كه آن گنجشك چه مى‏گويد؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آيا اين كافى نيست؟

ميهمان دوستى امام(ع)

راوى: يكى از نزديكان امام رضا(ع)

مرد گفت: «سفر سختى بود. يك ماه طول كشيد».

امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدى

ـ « ببخشيد كه دير وقت رسيدم. بى‏پناه بودن مرا مجبور كرد كه در اين وقت شب، مزاحم شما شوم».

امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نكن! ما خانواده‏اى ميهمان دوست هسيتم».

در اين هنگام روغن چراغ گرد سوز فرو نشست و شعله‏اش آرام آرام كم نور شد. ميهمان دست برد تا روغن در چراغ بريزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر كرد. مرد گفت: «شرمنده‏ام! كاش اين قدر شما را به زحمت نمى‏انداختم».

امام در حالى كه با تكه پارچه‏اى، روغن را از دستش پاك مى‏كرد، فرمودند: ما خانواده‏اى نيستيم كه ميهمان را به زحمت بيندازيم».

ابرهاى سياه

راوى: حسين بن موسى

از شما چه پنهان شك داشتم. نه به شخص امام رضا(ع) نه!... فقط باورم نمى‏شد كه واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چيز اطلاع داشته باشند.

آن روز صبح به همراه امام رضا(ع) از مدينه خارج شديم.

در راه فكر كردم كه چقدر خوب مى‏شد اگر مى‏توانستم امام را آزمايش كنم.

در همين فكرها بودم كه امام پرسيدند:

«
حسين!... چيزى همراه دارى كه از باران در امان بمانى؟

فكر كردم كه امام با من شوخى مى‏كند، اما به صورتش كه نگاه كردم، اثرى از شوخى نديدم . با ترديد گفتم: «فرموديد باران؟! امروز كه حتى يك لكه ابر هم در آسمان نيست...»

هنوز حرفم تمام نشده بود كه با قطره‏اى باران كه روى صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم .

سرم را كه بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهاى سياه از گوشه و كنار آسمان به طرف ما مى‏آمدند و جايى درست بالاى سر ما، درهم مى‏پيچيدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شديد شد كه مجبور شديم به شهر برگرديم.

شربت گوارا

راوى: ابو هاشم جعفرى

به سخنان امام گوش مى‏دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بيش تر مى‏كرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حياى حضور امام، مانع از آن شد كه صحبتشان را قطع كنم و آب بخواهم. در هيمن موقع امام كلامش را قطع كرد و فرمودند: ـ «كمى آب بياوريد

خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ايشان داد. امام، براى اين كه من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشيدند وبعد ظرف را به طرف من دراز كردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشيدم.

نه! نمى‏شد. اصلا نمى‏توانستم تحمل كنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگى‏ام را از بين ببرد. تازه، بعد از يك بار آب خوردن درست نبود كه دوباره تقاضاى آب كنم. اين بار هم امام نگاهى به چهره‏ام كردند و حرفش را نيمه تمام گذاشت: «كمى آرد و شكر و آب بياوريد

وقتى خادم براى امام رضا(ع) آرد و شكر و آب آورد، امام آرد را در آب ريخت و مقدارى هم شكر روى آن پاشيد. امام برايم شربت درست كرده بود. نمى‏دانم از شرم بود يا از خوشحالى كه تشكر را فراموش كردم. شايد در آن لحظه خودم را هم فراموش كرده بودم. با كلام امام رضا(ع) ناخود آگاه دستم به طرف ظرف شربت دراز كردم.

ـشربت گوارايى است. بنوش ابوهاشم!... بنوش كه تشنگى‏ات را از بين مى‏برد.

شما امام من هستيد

راوي :يكى از دوستان ابن ابى كثير

بعد از شهادت امام موسى كاظم (ع)، همه درباره امام بعدى دچار شك و ترديد شده بودند. همان سال براى زيارت خانه خدا و ديدار بستگانم به مكه رفتم.

يك روز، كنار كعبه، على بن موسى الرضا(ع) را ديدم. با خود گفتم: «آيا كسى هست كه اطاعتش بر ما واجب باشد؟»

هنوز حرفم تمام نشده بود كه حضرت رضا (ع) اشاره‏اى كردند و گفتند: «به خداقسم! من كسى هستم كه خدا اطاعتش را واجب كرده است».

خشكم زد. اول فكر كردم شايد متوجه نبوده‏ام و با صداى بلند چيزى گفته‏ام. اما خوب كه فكر كردم، يادم آمد كه حتى لب‏هايم هم تكان نخورده‏اند. با شرمندگى به امام رضا(ع) نگاه كردم وگفتم: «آقا... گناه كردم... ببخشيد!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستيد» .

حرف «ابن ابى‏كثير» كه به اين جا رسيد نگاهش كردم... بغض راه گلويش را گرفته بود.

آخرين طواف

راوى: موفق (يكى از خادمان امام(ع))

حضرت جواد عليه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرين سفرى بود كه همراه با امام رضا (ع) به زيارت خانه خدا مى‏رفتيم. خوب به ياد دارم...

حضرت جواد را روى شانه‏ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف مى‏كرديم. در يكى از دورهاى طواف، حضرت جواد خواست تا در كنار «حجر الاسود» بايستيم. اولحرفى نزدم، اما بعد هرچه سعى كردم از جا بلند نشد. غم، در صورت كوچك و قشنگش موج مى‏زد. به زحمت امام رضا(ع) را پيدا كردم و هرچه پيش آمده بود، گفتم. امام، خود را به كنار حجر الاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به ياد دارم.

ـ «پسرم! چرا با ما نمى‏آيى؟»

«
نه پدر! اجازه بدهيد چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما مى‏آيم»

«
بگو پسرم

پدر! آيا مرا دوست داريد؟»

«
البته پسرم»

«
اگر سؤال ديگرى بپرسم، جواب مى‏دهيد؟»

«
حتما پسرم»

«
پدر!... چرا طواف امروز شما با هميشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرين ديدار شما با كعبه است».

سكوت سنگينى بر لب‏هاى امام نشست. ياد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خيره شدم. اشك درچشم امام جمع شده بودم. امام فرزندش را در آغوش گرفت. ديگر نتوانستم طاقت بياورم و... .

سؤالى كه فراموش كرده بوديم

راوى: اسماعيل بن مهران

من و «و احمد بزنطى» در ده صريا در مورد سن حضرت رضا(#) صحبت مى‏كرديم. از احمد خواستيم كه وقتى به حضور امام رسيديم، يادآورى كند كه سن امام را از خودشان بپرسيم.

روزى توفيق ديدار امام، نصيبمان شد. آن موقع، ما، جريان سؤال از سن امام را به كلى فراموش كرده بوديم، اما به محض اين كه احمد را ديد، پرسيد:

«
احمد!.. چند سال دارى؟»

ـسى و نه سال.

امام فرمود: «اما من چهل و چهار سال دارم».

به سوى شهر غربت

راوى: سجستانى

روز عجيبى بود. فرستاده مأمون ـ خليفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدينه به سوى خراسان روانه كند. چهره و حركات امام، همه و همه، نشانه‏هاى جدايى بودند. وقتى خواست با تربت پيامبر(ص) وداع كند، چند بار تا كنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدايى را نداشت.

طاقت نياوردم. جلو رفتم و سلام كردم. به خاطر مسافرت و اين كه قرار بود امام به جاى مأمون در آينده خليفه شود، به ايشان تبريك گفتم، اما با ديدن اشك امام، دلم گرفت. سكوت تلخى روى لب‏هايم نشست. امام فرمودند:

«
خوب مرا نگاه كن!... حركتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در كنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد».

گليم كهنه اتاق

راوى: نعمان بن سعد

كنار امير المؤمنين على(ع) نشسته بودم. امام نگاهى به من كردند و فرمودند:

«
نعمان!... سال ها بعد، يكى از فرزندان من در خراسان با زهر كشنده‏اى شهيد خواهد شد. اسم او مثل اسم من، على است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران» ، موسى است. اين را بدان ! هر كس كه قبر او را زيارت كند، خدا تمام گناهان قبل از زيارتش را خواهد بخشيد... به خاطر پسرم على».

حرف امام كه تمام شد، سكوت كردم و به گليم كهنه اتاق خيره شدم. با خودم گفتم: «اين درست !... اما من چرا گناه كنم كه به خاطر بخشش، امام رضا عليه السلام را زيارت كنم؟ بايد به خاطر دلم و براى محبتم به اهل بيت(ع) او را زيارت كنم».

به امام نگاه كردم. انگار با لبخندش حرفم را تأييد مى‏كرد.

در ياد مايى

راوى عبد الله بن ابراهيم غفارى

تنگ دست بودم و روزگارم به سختى مى‏گذشت.

يكى از طلبكارهايم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صريا حركت كردم تا امام رضا(ع) را ببينم. مى‏خواستم خواهش كنم كه وساطت كنند از او بخواهد كه مدتى صبر كنند.

زمانى كه به خدمت امام رسيدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت كرد تا چند لقمه‏اى بخورم. بعد از غذا، از هر درى سخن به ميان آمد و من فراموش كردم كه اصلا به چه منظورى به صرياء آمده بودم. مدتى كه گذشت، حضرت رضا(ع)، اشاره كردند كه گوشه سجاده‏اى را كه در كنارم بود، بلند كنم. زير سجاده، سيصد و چهل دينار بود. نوشته‏اى هم كنار پولها قرار داشت. يك روى آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله». و در طرف ديگر آن هم اين جملات راخواندم: «ما تو را فراموش نكرده‏ايم. با اين پول قرضت را بپرداز! بقيه‏اش هم خرجى خانواده‏ات است».

كوه و ديگ

راوى: اباصلت هروى

همراه امام وارد «مرو» شديم. نزديك «ده سرخ» توقف كرديم. مؤذن كاروان، نگاهى به خورشيد كرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».

امام پياده شدند و آب خواستند. نگاهى به صحرا كرديم. اثرى از آب نبود. نگران بر گشتيم . اما ازتعجب زبانمان بند آمد. امام با دست‏شان مقدارى از خاك را گود كرده بود و چشمه‏اى ظاهرشده بود.

وارد «سناباد» شديم. كوهى نزديك سناباد بود كه از سنگ آن، ديگ‏هاى سنگى مى‏ساختند. امام به تخته سنگى از كوه تكيه دادند و رو به آسمان گفتند:

«
خدايا!... غذاهايى را كه مردم با ديگ‏هاى اين كوه مى‏پزند، مورد لطفت قرار ده و به اين غذاها بركت عطا كن

فكر مى‏كنم خدا به بركت دعاى امام، به كوه، نظر خاصى كرد. چون امام خواستند كه از آن روز به بعد، غذايشان را فقط در ديگ‏هايى بپزيم كه از سنگ آن كوه ساخته شده باشد.

روز بعد، پس از كمى استراحت، امام به طرف محلى كه «هارون» ـ پدر مأمونـ در آن دفن شده بود، حركت كردند. مأموران حكومتى جار زدند كه امام مى‏خواهد قبر هارون را زيارت كند، اما امام با يك حركت ساده نقشه‏هاى مأموران را نقش بر آب كرد. آن حركت هم اين بود كه كنار قبر هارون ايستادند و با انگشت، خطى در كنار قبر، كشيدند. بعد رو به ما فرمودند :

ـ اين جا قبر من خواهد شد... شيعيان ما به اين جا خواهند آمد و مرا زيارت خواهند كرد ... و هركس به ديدار قبرم بيايد، خدا لطفش را شامل حال او خواهد كرد.

بعد رو به قبله ايستادند و نماز خواندند و با سجده‏اى طولانى، چيزهايى را زير لب زمزمه كردند. اشك در چشمم جمع شده بود.



مجله هنر دينى ،شماره 6

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: اخلاق و رفتار امام رضا (ع) , داستان , روایت , حدیث , چند داستان از زندگی امام رضا (ع) ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 25 / 6 / 1392
اخلاق و رفتار امام رضا (ع)

 امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم مي‏زيستند،و عملا به مردم درس زندگي و پاكي و فضيلت مي‏آموختند،آنان الگو و سرمشق ديگران بودند،و با آنكه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز مي‏ساخت،و برگزيده‏ي خدا و حجت او در زمين بودند

در عين حال در جامعه حريمي نمي‏گرفتند،و خود را از مردم جدا نمي‏كردند،و به روش جباران انحصار و اختصاصي براي خود قائل نمي‏شدند،و هرگز مردم را به بردگي و پستي نمي‏كشاندند و تحقير نمي‏كردند...

«ابراهيم بن عباس‏»مي‏گويد:«هيچگاه نديدم كه امام رضا عليه السلام در سخن بر كسي جفا ورزد،و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند،هرگز نيازمندي را كه مي‏توانست نيازش را بر آورده سازد رد نمي‏كرد،در حضور ديگري پايش را دراز نمي‏فرمود، هرگز نديدم به كسي از خدمتكاران و غلامانشان بدگوئي كند،خنده‏ي او قهقهه نبود بلكه تبسم بود،چون سفره‏ي غذا به ميان مي‏آمد همه‏ي افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سفره‏ي خويش مي‏نشاند و آنان همراه با امام غذا مي‏خوردند.شبها كم مي‏خوابيد و بيشتر بيدار بود،و بسياري از شبها تا صبح بيدار مي‏ماند و به عبادت مي‏گذراند،بسيار روزه مي‏داشت و روزه‏ي سه روز در هر ماه را ترك نمي‏كرد [1] ،كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت، وبيشتر در شبهاي تاريك مخفيانه به فقرا كمك مي‏كرد.[2]

«محمد بن ابي عباد»مي‏گويد:فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود لباس او-در خانه-درشت و خشن بود،اما هنگاميكه در مجالس عمومي شركت مي‏كرد (لباسهاي خوب و متعارف مي‏پوشيد) و خود را مي‏آراست. [3]

شبي امام ميهمان داشت،در ميان صحبت چراغ نقصي پيدا كرد،ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند،امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود:ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را بكار نمي‏گيريم. [4]

يكبار شخصي كه امام را نمي‏شناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد،امام عليه السلام پذيرفت و مشغول شد،ديگران امام را بدان شخص معرفي كردند،و او با شرمندگي به عذرخواهي پرداخت ولي امام بي توجه به عذر خواهي او همچنان او را كيسه مي‏كشيد و او را دلداري مي‏داد كه طوري نشده است.[5]

شخصي به امام عرض كرد:به خدا سوگند هيچكس در روي زمين از جهت‏برتري و شرافت پدران به شما نمي‏رسد.

امام فرمود:تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگارآنان را بزرگوار ساخت.[6]

مردي از اهالي بلخ مي‏گويد:در سفر خراسان با امام رضا عليه السلام همراه بودم،روزي سفره گسترده بودند و امام همه‏ي خدمتگزاران و غلامان حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.

من به امام عرض كردم:فدايتان شوم.بهتر است اينان بر سفره‏يي جداگانه بنشينند.فرمود: ساكت‏باش،پروردگار همه يكي است،پدر و مادر همه يكي است،و پاداش هم باعمال است. [7]

«ياسر»خادم امام مي‏گويد:امام رضا عليه السلام به ما فرموده بود اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي كاري طلبيدم) و شما به غذا خوردن مشغول بوديد برنخيزيد تا غذايتان تمام شود.بهمين جهت‏بسيار اتفاق مي‏افتاد كه امام ما را صدا مي‏كرد،و در پاسخ او مي‏گفتند به غذا خوردن مشغولند،و آن گرامي مي‏فرمود بگذاريد غذايشان تمام شود. [8]

يكبار غريبي خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت:من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم،از حج‏باز گشته‏ام و خرجي راه تمام كرده‏ام،اگر مايليد مبلغي به من مرحمت كنيد تا خود را بوطنم برسانم،و در آنجا از جانب شما معادل همان مبلغ را به مستمندان صدقه خواهم داد،زيرا من‏در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند مانده‏ام.

امام برخاست و به اطاقي ديگر رفت،و دويست دينار آورد و از بالاي در دست‏خويش را فراز آورد،و آن شخص را خواند و فرمود:اين دويست دينار را بگير و توشه‏ي راه كن،و به آن تبرك بجوي،و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه بدهي...

آن شخص دينارها را گرفت و رفت،امام از آن اطاق به جاي اول بازگشت،از ايشان پرسيدند چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟

فرمود:تا شرمندگي نياز و سؤال را در او نبينم... [9]

امامان معصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمائي ايشان تنها به گفتار اكتفا نمي‏كردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه‏يي مبذول مي‏داشتند،و در مسير زندگي اشتباهاتشان را گوشزد مي‏فرمودند تا هم آنان از بيراهه به راه آيند،و هم ديگران و آيندگان بياموزند.

«سليمان جعفري‏»از ياران امام رضا عليه السلام مي‏گويد:براي برخي كارها خدمت امام بودم، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم،امام فرمود:امشب نزد ما بمان.

همراه امام به خانه‏ي او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائي بودند امام در ميان آنها غريبه‏يي ديد،پرسيد:اين كيست؟عرض كردند:به ما كمك مي‏كند و به او چيزي خواهيم داد.

فرمود:مزدش را تعيين كرده‏ايد؟

گفتند:نه!هر چه بدهيم مي‏پذيرد.

امام بر آشفت و خشمگين شد.من به حضرت عرض كردم:فدايتان شوم خود را ناراحت نكنيد. ..

فرمود:من بارها به اينها گفته‏ام كه هيچكس را براي كاري نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرار داد ببنديد.كسي كه بدون قرار داد و تعيين مزد كاري انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان مي‏كند مزدش را كم داده‏يي،ولي اگر قرار داد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده‏يي،و در اينصورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي هر چند كم و ناچيز باشد مي‏فهمد كه بيشتر پرداخته‏يي و سپاسگزار خواهد بود. [10]

«احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي‏»كه از بزرگان اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مي‏شود نقل مي‏كند.من با سه تن ديگر از ياران امام خدمتش شرفياب شديم،و ساعتي نزد امام نشستيم،چون خواستيم باز گرديم امام به من فرمود:اي احمد!تو بنشين.همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم،و سؤالاتي داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مي‏فرمودند،تا پاسي از شب گذشت،خواستم مرخص شوم،فرمود:مي‏روي يا نزد ما مي‏ماني؟

عرض كردم:هر چه شما بفرمائيد،اگر بفرمائيد بمان مي‏مانم و اگر بفرمائيد برو مي‏روم.

فرمود:بمان،و اينهم رختخواب (و به لحافي اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خداي را كه حجت‏خدا و وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود.

هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است،برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:

اي احمد!امير مؤمنان عليه السلام به عيادت‏«صعصعة بن صوحان‏» (كه از ياران ويژه‏ي آن حضرت بود) رفت،و چون خواست‏برخيزد فرمود:«اي صعصعه!از اينكه به عيادت تو آمده‏ام به برادران خود افتخار مكن-عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بداني-از خدا بترس و پرهيزگار باش،براي خدا تواضع و فروتني كن خدا ترا رفعت مي‏بخشد» [11]امام عليه السلام با اين عمل و سخن خويش هشدار داده است كه هيچ عاملي جاي خود سازي و تربيت نفس و عمل صالح را نمي‏گيرد،و به هيچ امتيازي نبايد مغرور شد،حتي نزديكي به امام و عنايت و لطف آن بزرگوار نيز نبايد وسيله‏ي فخر و مباهات و احساس برتري بر ديگران گردد.
[1] گويا منظور روزه‏ي پنجشنبه اول ماه و چهار شنبه‏ي وسط ماه و پنجشنبه‏ي آخر ماه است كه پيشوايان معصوم فرموده‏اند كسي كه اضافه بر روزه‏ي ماه مبارك رمضان در هر ماه اين سه روز را روزه بگيرد مانند آنستكه همه‏ي سال روزه باشد.

[2] اعلام الوري ص 314

[3] اعلام الوري ص 315

[4] كافي ج 6 ص 283

[5] مناقب ج 4 ص 362

[6] عيون اخبار الرضا ج 2 ص 174

[7] كافي ج 8 ص 230

[8] كافي ج 6 ص 298

[9] مناقب ج 4 ص 360

[10] كافي ج 5 ص 288

[11] معجم رجال الحديث ج 2 ص 237- رجال كشي ص 588



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: اخلاق و رفتار امام رضا (ع) , داستان , روایت , حدیث , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 25 / 6 / 1392
امام رضا(ع) و نماز عيد فطر

 يكي از رخدادهاي مهم زندگي امام رضا(ع) پس از مسئله ولايتعهدي، حركت امام به سوي مصلاي مرو براي برگزار كردن نماز عيد فطر بوده است. اهميت اين رخداد تا آنجاست كه مامون به طور آشكار، در برابر آن واكنش نشان مي دهد و رازي را كه همواره در پنهان نگه داشتن آن مي كوشيد، ناخواسته افشا مي كند.
دو تن از شاهدان عيني آن رخداد تاريخي ياسر خادم و ريّان بن صلت- واقعه را چنين گزارش كرده اند:

عيد فطر فرا رسيد. مامون به دليل بيماري يا به دليلي ديگر، به علي بن موسي(ع) پيام داد و از وي خواست تا نماز عيد را برگزار كند. امام(ع) براساس آنچه پيشتر شرط نهاده بود، كه در مراسم حكومتي نقشي ايفا نكند و اقامه نماز عيد زير نظر حكومت صورت مي گرفت، از پذيرش اين درخواست خودداري كرد.

مامون پيام داد، هدف از اين پيشنهاد، تثبيت ولايتعهدي است و دوست دارم مردم به اين وسيله اطمينان پيدا كنند كه به راستي ولايتعهدي را پذيرفته اي. علاوه بر اين، مايلم مردم به فضيلت و برتري تو آگاه شوند.

سرانجام در نتيجه پافشاري خليفه، امام(ع) پيشنهاد وي را پذيرفت، بدان شرط كه نمازي همچون جدش رسول الله(ص) اقامه كند. مامون نيز شرط را پذيرفت و دستور داد تا نظاميان، درباريان و توده مردم، صبحگاهان نزديك خانه امام(ع) اجتماع كنند و هنگام خروج امام(ع) از منزل، حضرت را به سوي مصلي همراهي كنند.


مردم اطراف خانه امام(ع) و در مسير اجتماع كردند، عده اي نيز در پشت بام منازل خود منتظر ديدن حضرت با آن سيره نبوي و هيبت علوي بودند.

امام علي بن موسي الرضا(ع) از منزل بيرون آمد در حالي كه خود را خوش بو كرده، ردايي بر دوش انداخته، عمامه اي از كتان بر سر، عصايي در دست، با پاي برهنه و گام هايي استوار، با طمانينه و وقار راهي مصلي شد. با تكبير امام، فرياد تكبير مردم در كوچه و خيابان طنين انداخت. سواره نظام ها به احترام امام(ع) پياده شدند و همگان كفش‌هاي خود را از پاي بيرون آوردند. فرياد تكبير از يك سو و گريه شوق مردم از سوي ديگر، فضايي بي‌نظير بر شهر مرو حاكم ساخت كه تا آن روز سابقه نداشت.

فضل بن سهل با ديدن آشفتگي اوضاع، خود را به خليفه رساند و مامون را از شرايط موجود و نتايج احتمالي آن آگاه كرد و يادآور شد كه اگر امام با همين وضع به اقامه نماز بپردازد، چنان تاثيري در مردم خواهد گذاشت كه جايگاه خليفه در نظر مردم بي ارج شده، همه دل ها به علي بن موسي(ع) متوجه مي شود.

مامون بدون درنگ دستور داد تا حضرت را از نيمه راه بازگردانند و چنين كردند.

در بازگشت به منزل، امام(ع) با اندوه بسيار مي‌فرمود: «اَللهُمّ اِن كانَ فَرَجي بِالمَوت فَعَجِّل لي السّاعَه»؛ بار خدايا، اگر گشايش من از وضعيت كنوني‌ ام به مرگ من است، هم اينك در آن شتاب فرما.



برگرفته از كتاب امام علي بن موسي الرضا(ع) به كوشش بنياد پژوهش‌هاي اسلامي آستان قدس رضوي

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: امام رضا(ع) و نماز عيد فطر , داستان , مطلب , حدیث , ماجرا , روایت , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 25 / 6 / 1392

 بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات

بر شافع ما روز قیامـت صـلوات

در شـام ولادتـش که شادنـد همـه

بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات

میلاد با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت بر تمام شیعیان آنحضرت تبریک و تهنیت باید.



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: ولادت , ولایت , امام , رضا , ع , ( , ) , تولد , عکس , مناسبتی , وبلاگ , فردا , مذهبی , هشتم , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 25 / 6 / 1388

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : فردا
تاریخ : یک شنبه 3 / 9 / 1391
جانشین به حق پیامبر (ص)

دوران کودکی ام راخوب به خاطردارم.مرابه امانت برای نگهداری وسرپرستی ازپدرم گرفت وبه خانه اش آوردمراپدرانه دردامانش مینشاند ونوازشم میکرد.مهربانانه درآغوشم میگرفت وبه سینه اش میفشردومشفقانه،دربستر دربسترکنارخودمیخاباند،چنان صمیمانه که پیکرپاکش بابدنم تماس میگرفت.بوی خوش وجودمطهرش مشامم رانوازش میداد.وقتی لقمه غذارا اماده میکردودردهانم میگذاشت وسیرم میکرد.مکارم اخلاقی راکه به تعلیم الهی آموخته بودبه من آموزش میداد ومن نیزباتمام تلاش،به دقت وتمام وکمال آموزش های اوراباجان ودل میپذیرفتم وبکارمیبستم دران ایام ففقط آن حضرت وهمسرش حضرت خدیجه ومن مسلمان بودیم.من به خوبی میدانستم که اوپیامبرخداست.نوروحی آسمانی رابروشنی میدیدم وبوی خوش نبوت راآشکارااستشمام میکردم.فراموش نمیکنم آنگاه وحی الهی براونازل شد،صدای ناله ای گوشم راآزرد به پیامبرعرض کردم:یارسول الله این ناله چه بود؟واوفرمود:این ناله شیطان بودکه بابعثت من ازاین که پیروانم بهده وبرده او باشندناامیدومایوس شد.پیامبر پس ازاین سخنان باخوشحالی به من فرمود:

 

برای خواندن مطلب به ادامه مطلب بروید.



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: غدیر , عید , ولایت , خم , سعید , امام علی , (ع) , پیامبر , روز غدیر , (ص) , ماجرای غدیر , من کنت مولا , ثقلین , علی مولا , امیرالمومنین , خلافت , جانشین به حق پیامبر , ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : سه شنبه 14 / 8 / 1391
امام علی النقی

 

 

 

کافور، خادم امام علی النقی(ع) میگوید شبی امام به من فرمود که فلان سطل آب را در فلان محل بگذار تا وضو بگیرم و مرا دنبال کاری فرستاد.من فراموش کردم ای کار را بکنم و شب بسیار سردی بود.ناگهان متوجه شدم که امام از خواب برخواسته و قصد وضو گرفتن دارد و من فراموش کرده ام سطل را درجایی که می خواستند بگذارم،از ملامت آن حضرت اندوهگین بودم  و می دانستم که امام، سخت به زحمت خواهد افتاد.ناگهان شنیدم که صدایم می زند، با شرمندگی به حضورش رفتم و دیدم ملامتم می کند که مگر نمیدانی من با آب سر وضو میگیرم، چرا آب گرم کرده ای و در سطل ریخته ای؟ گفتم به خدا شوگند که من نه سطلی گذاشتم و نه آبدر آن ریختم.امام فرمود: (( خدایی را شکر که آنچه او بدهد عین رحمت و نعمت است))

منبع:کتاب زندگی نامه 14 معصوم(ع)



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: روایت , سیره , ماجرا , امام هادی , (ع) , معصومین , ائمه , امام , غلام , منتهی الامال , کاظم , فردا , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : پنج شنبه 11 / 8 / 1391
زندگی نامه امام علی النقی (ع)

امام علی النقی (ع) در نیمه ی ذیحجه ی سال 212 هجری در حوالی مدینه در محلی به نام  حریا به دنیا آمدند.مادر ایشان سمانه مغربیه است.معروف به سیده. وزنی بود که پیوسته روزه داشت و در زهد و تقوا کم نظیر بود.

اسم ایشان امام علی،کنیه ایشان ابوالحسن و مشهور ترین القاب ایشان نقی، هادی،نجیب،مرتضی،ناصح،امین،موتمن، طبیب، متوکل، عالم و فقیه است.

آن حضرت و فرزندانشان امام حسن(ع) در سامره، در محله ای به نام عسگر اقامت داشتند.و از همین رو لقب هر دو حضرت عسگری است.

نشر و نمای امام هادی(ع) در مدینه بود و فقط هشت سال از عمرشان می گذشت که پدرش حضرت جواد (ع) راشهید و امامت به آن حضرت منتقل شد.امام پیوسته در مدینه بودند تا این که به دلیل ایجاد سوء ظن توسط دشمنان نزد خلیفه (متوکل)،او حضرت را به سامرا فرا خواند و یحیی بن هرنمه را مامور انقال محرمانه  آن حضرت قرار داد.اذیت و آزاری که از متوکل به حضرت هادی (ع) و شیعیان و دوستان ایشان رسید، زیاد از حد است،چرا که متوکل از بنی عباس بهکافرترین خلیفه شهرت دارد.

شهادت آن امام را سوم رجب سال 254 هجری و سن ایشان را در هنگام وفات چهل و دوسال دانسته اند.در زمان شهادت پدر، هشت سال و پنج ماه داشت و مدت امامت ایشان سی و سه سال بود.در دوران حیات خلافت مامون،معتصم،وائق، متوکل، منقصر، مستعین و معتز را درک کرد و در دوره ی معتز بود که آن حضرت را زهر دادند و شهید کردند.

 

منبع:کتاب زندگی نامه چهارمعصوم(ع)



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: زندگی نامه , حضرت , امام , هادی , علی النقی , (ع) , فرداو , وبلاگ , ,
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : فردا
تاریخ : جمعه 10 / 8 / 1391
ولادت با سعادت امام هادی النقی (ع)

ای نور خدا امام هادی / وی مکتب عشق را منادی

ای در کف تو لوای قرآن / وی مجری آیه های قرآن

در اوج طلوع روشنائی / آیینه ی پاک حق نمائی

ولادت جد برگوار امام زمان-عج، تبریک و تهنیت

 برای دیدن عکس های بیشتر با ادمه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: عید , حضرت امام نقی , (ع) , عید , ذبح عظیم , وبلاگ , فردا , عکس , تبریک , تصاویر , زیبا , علی النقی , هادی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : شنبه 9 / 8 / 1391
ماجرای امام حسن (ع) و غلام

 

 

 

 

روایت کرده اند که یکی از غلامان آن حضرت خیانتی کرد که  موجب عقوبت شد..حضرت اراده کرد او را تادیب نمایند.غلام گفت: والکاظمین الغیظ. حضرت فرمود خشم خود را فرو خوردم.غلام گفت: والعافین عن الناس.فرمود تورا عفو کردم و از تقصیر تو گذشتم.غلام این بار گفت: والله یحب المحسنین. فرمود که تورا آزاد کردم و از برای تو مقرر کردم دوبرابر آنچه را که به تو عطا کردم.

 

 

 

منتهی الامال/صفحه 284

 

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: روایت , سیره , ماجرا , امام حسن , (ع) , معصومین , ائمه , امام , غلام , منتهی الامال , کاظم , فردا , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : فردا
تاریخ : شنبه 9 / 8 / 1391
کتاب 23 روز با غدیر

 

 

 

عنوان کتاب: 23 روز با غدیر

نویسنده: دکتر عدنان درخشان

 

 


اين کتاب به توصيف لحظه به لحظه واقعه غدير خم از آغاز حجه الوداع تا روز غدير خم و اعلام عمومي ولايت و سرپرستي امير المومنين عليه السلام پرداخته است. نويسنده با به کارگيري قلمي ادبي و استفاده از احاديث مربوطه و آيات قرآني، تجسم اين واقعه جاودان را براي خواننده تسهيل ساخته است. در اين کتاب تمامي توطئه ها و عهدنامه هايي که مقدمه سقيفه بود و در طول اين سفر اتفاق افتاد بيان شده است. نکته مهم اين است که تمامي احاديث و فرمايشات پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد خلافت امير المونين عليه السلام که قبل از واقعه غدير و در طول اين سفر نقل شده، در اين کتاب جمع آوري شده است.

 

برای دانلود کتاب به قسمت کتاب الکترونیکی بروید.



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: کتاب , دانلود , 23 روز تا غدیر , , مذهبی , ظهور , غیبت , امام زمان , (عج) , فردا , کتاب الکترونیکی , دکتر عدنان درخشان ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فردا
تاریخ : شنبه 9 / 8 / 1391
حدیث هفته

 

حضرت امام مهدی (عج) :

هر یک از پدرانم بیعت یکی از طاغوتهای زمان به گردنشان بود ، ولی من در حالی قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی به گردنم نباشد .

 

إنه لم یکن أحد من آبائی إلا و قد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه و إنی أخرج حین أخرج و لا بیعة لأحد من الطواغیت فی عنقی .

 

بحارالأنوار ، ج 53 ، ص 181

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: حدیث هفته , امام زمان , بحارالانوار , وبلاگ , (عج) , حضرت مهدی , ظهور , فردا ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : فردا
تاریخ : شنبه 9 / 8 / 1391
عید سعید غدیر خم

 

نازد به خودش خدا که حیدر دارد / دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله / صد بار اگر کعبه ترک بردارد

 

( من کنت مولا فهذا علی مولا )

حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانه ی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان

با عرشیان و فرشیان است ، محضر شما  و همه ی شیعیان

تبریک و تهنیت عرض می نمایم

برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: غدیر , عید , ولایت , خم , سعید , امام علی , (ع) , پیامبر , روز غدیر , (ص) , ماجرای غدیر , من کنت مولا , ثقلین , علی مولا , امیرالمومنین , خلافت , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 1 / 8 / 1388
ای عزیزان


ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد . . .

 

<<<<عید سعید قربان بر تمامی مسلمانان گرامی باد>>>>

 

 

برای دیدن تصاویر به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: عید قربان , حضرت ابراهیم , عید , ذبح عظیم , وبلاگ , فردا , عکس , تبریک , تصاویر , زیبا ,
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 1 / 8 / 1388
شهادت امام جعفر صادق (ع)

            


            




            



        برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: شهادت , امام , صادق , جعفر , امام جعفر صادق , (ع) , امام صادق , تصاویر , عکس ها , تصویر , به , مناسبت , ی , شهادت , سالروز ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1391
شهادت امام حسین (ع)(محرم)









برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: عکسهای زیبا , محرم , عاشورا , امام حسین , گرافیکی , تصاویر , (ع) , وبلاگ , فردا , مناسبتی , تصویر زمینه ,
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1388
دانلود کتاب سقیفه

 

 

دانلود



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: دانلود کتاب , الکترونیکی , پی دی اف , pdf , سقیفه , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1391
سقیفه

 

 

 

سقیفه،درلغت عربی،به معنی سایبانی است که شیوخ عرب رامهمان خانه ای بوده است که افرادقبیله نیزدرآن جمع میشوندودرباره همه امورقبیله گفت وگومیکرند.سقیفه مشهوردرتاریخ،محل اجتماع قبیله خزرج ازانصاردرمدینه بوده است،ورییس ایشان سعدبن عباده بوده که برای بیعت بااوپس ازوفات پیامبر(ص)درآن محل اجتماع کرده بودند؛وتعدادی ازصحابه پیامبر(ص)نیزپس ازاطلاع یافتن ازاجتماع قبیله خزرج برای تعیین خلیفه پیامبرخودرا سریع به آنجارساندند.درحالی که جسدآن حضرت هنوزبه خاک سپرده نشده بود.این کتاب نتنهادرموردماجرای سقیفه بلکه درموردبرنامه ریزی های قبل از آن وماجراهای بعدکه اثرات آن بودنیزسخن گفته شده.وحقایق قابل توجهی رابیان میکند.ازجمله حقایقی که دراین کتاب به آنها اشاره شده است،میتوان به مواردزیراشاره کرد:1)چگونگی به خلافت رسیدن ابوبکر2.)جانشینی عمروعثمان بعدازابوبکربه عنوان طرحی ازقبل برنامه ریزی شده3.)دلیل سوزاندن آیات وروایات پیامبر(ص)درزمان ابوبکر.4)چگونگی غصب اموال خانم فاطمه زهرا توسط خلفا5.)بیعت نکردن امام علی(ع)تازمانی که خانم فاطمه زهرا(س)زنده بودندودلیل بیعت ایشان بعدازشهادت آن بانوی بزرگوار.6)اذعان بزرگان ازصحابه پیامبر(ص)به حق علی(ع)برای جانشینی پیامبر.7)تهمت هزیان گویی به پیامبر(العیاذبالله)ازطرف خلیفه دوم(لعنت الله علیه)....

 

 

برای دانلود کتاب به صورت پی دی اف به کتاب الکترونیکی بروید.

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: کتاب , معرفی کتاب , سقیفه , معرفی , فردا , کتاب مذهبی , مذهبی , دانلود , قیمت ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 24 / 7 / 1391
پیمان غدیر

 

 
 
 
 
 
 
نویسنده : دکتر سید محمد بنی هاشمی
مترجم :
ناشر : منیر
قیمت : 11000 ریال
نوع : مذهبی
موضوع : غدیر
سطح : عمومی
تعداد صفحات : 0
سال انتشار : 1389
 
خلاصه پیمان غدیر
 
 

در فصل اول، "پیام غدیر در کتاب و سنت"، به بیان پیمان و عهد الهی که بر عهده بشر به واسطه ابلاغ خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله پرداخته شده است. در دو فصل بعد به دلایل قرآنی و روایی التزام و وفای به این پیمان الهی پرداخته شده و ثابت می گردد که از جمله بهترین راه ها ی وفای به این پیمان الهی، خدمتگزاری به آستان مقدس حضرت ولی العصر ارواحنا فداه است. در نهایت در فصل چهارم به چگونگی خدمت مقبول به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام در آینه دعاها و روایات مربوط به عید غدیر پرداخته می شود. در پشت جلد کتاب این مسیر محتوایی را اینگونه ترسیم می بینیم: "از دیروز، پیمان غدیر، تا ما دست به دست شد و بانگ منادیان، دهان به دهان به گوشمان رسید و مهر امیر علیه السلام، تا قلبهامان، سینه به سینه جریان گرفت. این بار، وقت وفای ماست و این دستان بیعت مهدی است و امروز غدیر ... وقت است که دلدادگان مهدی (علیه السلام)، دلباختگان خدمت او شوند. وقت است که آستین نصرتش بالا زنند و حلقه غلامی اش به گوش آویزند. وقت است که لحظه به لحظه، پیگیر رضایتش باشند، اما: شرمگین و بنده وار، ترسان و امیدوار، خالص و بی آلایش و بیدار ..."

 

 

برای دانلود این کتاب بصورت قسمت کتاب الکترونیکی بروید

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: کتاب , معرفی کتاب , پیمان غدیر , معرفی , فردا , کتاب مذهبی , مذهبی , دانلود , قیمت ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : فردا
تاریخ : سه شنبه 23 / 7 / 1391
دانلود کتاب بیعت با مهدی(ع)

 

                                                  

 

 

                                                                    دانلود

                                                                



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: دانلود کتاب , الکترونیکی , پی دی اف , pdf , بیعت با مهدی , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : پنج شنبه 13 / 7 / 1391
کتاب بیعت با مهدی(عج)

 

 
                                                                                            
 
نویسنده : دکتر سید محمد بنی هاشمی
مترجم :
ناشر : منیر
قیمت : 24000 ریال                                                                 
نوع : مذهبی
موضوع : غدیر
سطح : عمومی
تعداد صفحات : 0
سال انتشار : 1389
لینک دانلود: قسمت کتاب الکترونیکی
 
 
 
 
 

خلاصه بیعت با مهدی





 

 

 

درفصل اول، "پیام غدیردرکتاب و سنت"،به بیان پیمان و عهد الهی که بر عهده بشر به واسطه ابلاغ خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله پرداخته شده است. در دو فصل بعد به دلایل قرآنی و روایی التزام و وفای به این پیمان الهی پرداخته شده و ثابت می گردد که از جمله بهترین راه ها ی وفای به این پیمان الهی، خدمتگزاری به آستان مقدس حضرت ولی العصر ارواحنا فداه است. در نهایت در فصل چهارم به چگونگی خدمت مقبول به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام در آینه دعاها و روایات مربوط به عید غدیر پرداخته می شود. در پشت جلد کتاب این مسیر محتوایی را اینگونه ترسیم می بینیم: "از دیروز، پیمان غدیر، تا ما دست به دست شد و بانگ منادیان، دهان به دهان به گوشمان رسید و مهر امیر علیه السلام، تا قلبهامان، سینه به سینه جریان گرفت. این بار، وقت وفای ماست و این دستان بیعت مهدی است و امروز غدیر ... وقت است که دلدادگان مهدی (علیه السلام)، دلباختگان خدمت او شوند. وقت است که آستین نصرتش بالا زنند و حلقه غلامی اش به گوش آویزند. وقت است که لحظه به لحظه، پیگیر رضایتش باشند، اما: شرمگین و بنده وار، ترسان و امیدوار، خالص و بی آلایش و بیدار ..

 

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: کتاب , معرفی کتاب , بیعت بامهدی , معرفی , فردا , کتاب مذهبی , مذهبی , دانلود , قیمت ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : فردا
تاریخ : پنج شنبه 13 / 7 / 1391
اسرار عید قربان و ذبح عظیم

 

در زیارت ناحیه مقدسه  امام حسین (ع) می خوانیم:
 
 
أَلسَّلامُ عَلى إِسْمعیلَ الَّذی فَداهُ اللهُ بِذِبْــح عَظیم مِنْ جَنَّتِهِ
 
حال واقعه حضرت اسماعیل و قربانی شدن ایشان با حضرت امام حسین (ع) چه ارتباطی دارد؟
برای دانستن یکی از برتری هاو ویژگی های امام حسین (ع)شنیدن این حدیث شریف ، به بیان امام رضا(ع)،شیرین است:.......
 
  برای خواندن ماجرا به ادامه مطلب بروید.

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: ذبح عظیم , ماجرا , حضرت ابراهیم , عید قربان , حضرت اسماعیل و حضرت امام حسین (ع) , ماجرا , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : پنج شنبه 13 / 7 / 1391
ماجرای ذبح


 

[سوره البقرة (2): آيات 67 تا 73]
وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (67) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ (68) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ (69) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَيْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ (70) قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)
وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (73)
ذبح گاو و زنده كردن مقتول‏
حضرت عسكرى عليه السّلام در تفسير آيه وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فرمود در زمان حضرت موسی، مردی از بنی اسرائیل به قتل می رسد و در پی آن خداوند خطاب به بنى اسرائيل ميفرمايد.....
لطفا برای خواندن ادامه ماجرا به ادامه مطلب بروید.

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: ماجرا , داستان , ذبح , حضرت موسی , (ع) , ائمه , ائمه در زمان انبیا , انبیا , ذبح گاو , وبلاگ , فردا ,
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : شنبه 11 / 7 / 1391
سفرامام رضا (ع) به مرو

 

هنگامی که امام رضا(ع) به اجبار مامون خواستند که از مدینه به مرو-پایتخت حکومت مامون-برود،در مسیر حرکت خود به نیشابور رسید.هزاران نفر از مردم به استقبال ایشان آمده بودند و گروه زیادی از آنان،قلم هایشان را آماده کرده بودند تا هرچه امام می فرمایند،بنویسند و برای خود و آیندگان نگه دارند.وقتی امام در جمع مردم قرار گرفتتند،آنها به ایشان اصرار کردند که برایشان سخن بگوید.امام به آنان فرمود:
من از پدرم امام کاظم(ع) ، شنیدم و ایشان از پدرش امام صادق (ع) و ایشان از پدرش امام باقر(ع) و ایشان از پدرش امام سجاد (ع) و ایشان از پدرش،امام حسین (ع) و ایشان از پدرش، امام علی (ع) و ایشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنید که فرمود،خداوند می فرماید:
{ کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی.}
کلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و حصار محکم من است. هر کس آن را بگوید، داخل حصار من شده و هر کس داخل قلعه و حصار من شود، از عذاب الهی در امان است. (حدیث سلسلة الذهب(زنجیره طلا))
پس از اندکی درنگ امام فرمود:
{بشروطها و انا من شروطها.}
اما در صورتی که به شرط‌های آن عمل شود، و من یکی از آن شرط‌ها هستم.
مقصود امام(ع) این بود که توحید تنها یک لفظ و شعار نیست .بلکه باید در زندگی اجتماعی ظاهر شود. و تجلی و توحید در زندگی اجتماعی با ولایت امام که همان ولایت خداست میسر می شود.


 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: سیره , داشتان , ماجرا , امام رضا(ع) , مرو , سفر , حدیث , سلسلة الذهب , زنجیره طلا , ائمه , فردا , وبلاگ ,
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : شنبه 11 / 7 / 1391
دانلود نرم افزار تفسیر نمونه برای موبایل با فرمت java

               


                                                               دانلود



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: دانلود , برانامه , نرم افزار , مذهبی , کتاب , تفسیر نمونه , جاوا , java , موبایل , گوشی , فردا , وبلاگ مذهبی ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : دو شنبه 8 / 7 / 1391
دانلود فایل صوتی دعای عهد

                          

 

 

             برای دانلود دعای عهد به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: عهد , دعا , حضرت مهدی , پربرکت , فردا , مذهبی , دانلود , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 3 / 7 / 1391
حدیث هفته

 

 

امام زمان (ع):
 

 

إنّا غَیرُ مُهمِلین لِمُراعاتِکُم وَلا ناسینَ لِذِکرِکُم وَ لَولا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ
 

 

ما شما را به خودتان وا نگذاشتیم و فراموشتان نکرده ایم و اگر اینطور نبود قطعا مشکلات و دشمنان شما را از پا در می آوردند.
 

 

بحارالانوار ج 53 ص 174
 

 

امام زمان (ع)که مانند پدری دلسوز برا ی شیعیان هستند اینگونه به یاد ما شیعیان بوده و از ما محافظت و نگاه بانی می فرماید.حال ما فرزندان این پدر مهربان با او چگونه رفتار می کنیم و محبت های اورا چگونه پاسخ می دهیم؟؟؟بیایید برای یک بار هم که شده دعایی خالصانه و مخلصانه به در گاه خدای متعال برای سلامتی و فرج کنیم و از خداوند قادر ظهور پدرمان را طلب کنیم و بدانیم خداوند تبارک و تعالی دعاهایمان را مستجاب می فرمایند چرا که در خود قرآن می فرمایند { ادعونی استجب لکم}



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: حدیث , حدیث هفته , امام زمان , (ع) , حدیث شریف , بحارالانوار , حدیث انا غیر , , , , , , وبلاگ مذهبی فردا , احادیث امام زمان , حدیث هفته ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 21 / 6 / 1393
دانلود کتاب چکیده ی اندیشه ها

                                                              

            
     دانلود



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: دانلود کتاب , الکترونیکی , پی دی اف , pdf , چکیده ی اندیشه ها , فردا , کتاب مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 3 / 7 / 1391
دانلود کتاب راهی به سوی حقیقت

                                             

 

                                                                    دانلود



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: دانلود کتاب , الکترونیکی , پی دی اف , pdf , زاهی به سوی حقیقت , ,
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 3 / 7 / 1391
ماجرایی از امام حسن (ع)

 

شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن مطهرالحلی(علامه حلی)روایت کرده که شخصی نزد امام حسن (ع) آمد و عرض کرد :تو را قسم می دهم به حق آن خداوندی که نعمت بسیار به شما کرامت فرموده که به فریاد رسی و مرا از دست دشمن نجات دهی که دشمنی ستمکار است و حرمت پیران را نگاه نمی دارد و خردان را رحم نمی نماید.حضرت در آن حال تکیه فرموده بود چون این بشنید ،برخاست و نشست و فرمود بگو دشمنت کیست تا از او داد خواهی نمیایم،گفت دشمن من فقر و پریشانی است.حضرت اندکی سر به زیر افکند و سپس سر بلند کرده و خادم خویش را فرمودند آنچه مال نزد تو موجود است حاضر کن.او پنج هزار درهم آماده کرد و به فرمان حضرت،آن پول را به مرد داد.حضرت آن مرد را قسم داد و فرمودند که هرگاه این دشمن تو بر تو رو کند و ستم نماید،شکایت اورا نزد من آور تا من دفع کنم.
 
منتهی الآمال-باب چهارم-فصل دوم-صفحه ی 283

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: سیره ائمه , روایات , خوبی های ائمه , داستان های زیبای ائمه , امام حسن , (ع) , علامه حلی , راه و روش ائمه ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 3 / 7 / 1391
کتاب چکیده ی اندیشه ها

                                               

 
 
کتاب چکیده ی اندیشه ها خلاصه ای از کتاب های دکتر محمد تیجانی می باشد که حسین غفاری ساروی به جمع آوردی آن پرداخته است.این کتاب شامل هفت فصل می باشدکه به شرح ذیل است:
فصل اول:گذری کوتاه بر زندگی دکتر محمد تیجانی دارد.
فصل دوم:بررسی عقاید شیعیان و اهل سنت
فصل سوم:شرح عملکرد برخی اصحاب پیامبر(ص)
فصل چهارم:دفاع از حریم تشیع
فصل پنجم:نگاهی اجمالی به عملکرد شیعیان و اهل سنت دارد.
فصل ششم:شامل توضیحاتی کوتاه درباره ی وهابیت است.
فصل هفتم:در دادگاه(پایانی شیرین برای شیعیان و محبین اهل بیت(ع))
 
 
دوستانی که تمایل به دانلود کتاب به صورت pdf دارند، می توانند به قسمت "کتاب  الکترونیکی" مراجعه کرده و دانلود نمایند.

 

 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: کتاب , معرفی کتاب , چکیده اندیشه ها , معرفی , فردا , کتاب مذهبی , مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : فردا
تاریخ : چهار شنبه 3 / 7 / 1391
شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیه)

    



   


   


      برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: شهادت , حضرت , فاطمه , زهرا , (س) , سالروز , عکس , تصویر , تصاور , عکس ها , فردا , وبلاگ مذهبی , فاطمیه , ایام فاطمیه , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : دو شنبه 25 / 6 / 1391
شهادت امام حسن مجتبی(ع)

        





     




      

                

                  برای دیدن تصاویر بیشتر به ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: امام حسن , شهادت , وفات , (ع) , عکس , تصاویر , ها , عکس ها , مناسبت , زیبا , قشنگ , جدید , فردا , وبلاگ ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : سه شنبه 19 / 6 / 1391
تولد امام زمان(عج)

     


         

 



                                             برا دیدن تصاویر بیشتر به ادامه مطلب بروید.


 



:: موضوعات مرتبط: بخش بایگانی وبلاگ , ,
:: برچسب‌ها: امام زمان , نیمه شعبان , تولد , عکس مناسبتی , عکس , مذهبی , فردا , وبلاگ , حضرت مهدی , (ع) , زیبا , قشنگ , تصاویر , تصویر , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
:: ادامه مطلب
نویسنده : فردا
تاریخ : جمعه 15 / 6 / 1391

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد